lovely
عاشقانه
درباره وبلاگ


ای عشق مددکن تابه سامان برسیم چون مزرعه ای تشنه به باران برسیم یامن برسم به یاریا یار به من یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم



Alternative content


انجمن های گفتگوی پارسیان کلوب - انجمن های گفتگوی پارسیان کلوب
نويسندگان
آسیه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
1 دی 1389برچسب:دلتنگی, :: 18:21 :: نويسنده : آسیه

 

 

 

 

واسه عاشقونه خوندن، یکی با من همصدا نیست واسه دریای تو شعرام، سایه ی یه ناخدا نیست من رسیدم به خجالت، زین همه چهره صد رنگ توی این خرابه آباد، یه نگاه بی ریا نیست این همه چشم غریبه، زل زدند به چشم خسته ام توی این غربت دیده، یه نگاه آشنا نیست همه غرق شادی و شور، همه لبریز غرورند چرا جای پای شادی، یه قدم هم این ورا نیست واسه از عشق تو مردن، من دیگه جونی ندارم دیگه حتی دل تو هم، این روزا به فکر ما نیست من دیگه خسته شدم از، توی انزوا دویدن واسه به غایت رسیدن، یکی با من پا به پا نیست همه جا سرد و سیاهه، شب و روز فرقی نداره دیگه توی آسمون هم، ردی از ستاره ها نیست میون این همه خار و میون این همه خاشاک یه شقایق موند که اون هم، دیگه فکر عاشقا نیست پر دیو درد و غصه است، قصه های شب بابا دیگه توی قصه ها هم، نقشی از فرشته ها نیست زیر آوار مصیبت، زندگی لطفی نداره دیگه هیچکی مثل غمهام، موندگار و با وفا نیست گلا پژمرده و خشکند، زیر رگبار شقاوت دیگه جز خار و غم و درد، هیچ گلی تو گلدونا نیست نفسم گرفت تو سینه، از هجوم سرد طوفان دیگه تو نقش سحر هم، یه نسیم گذرا نیست همه جا سکوت محضه، همه نعره ها خموشند جز صدای رفته بر باد، یه نماهنگ یه نوا نیست دیگه رقص نور خورشید، به دلا جلا نمی ده چیزی جز دو چشم جغدا، نور این شب سیاه نیست روی زخمم جای مرهم، همه درد و همه کینه است واسه یه دل شکسته، هیچی این روز دوا نیست توی این کویر دلها، زیر زنگار مکافات عاشقی و دل سپردن، چیزی غیر از اشتباه نیست توی این قفس اسیرم، میمیرم تا جون بگیرم به خدا قسم که اینجا، یاوری بجز خدا نیست قسمتم زجره و ماتم، دوری و بی کسی و غم سهم من از این زمونه، چیزی غیر از انزوا نیست توی چشمای سیاهت، که من و از من گرفتند دیگه مثل روز اول، اون صداقت، اون حیا نیست توی اندیشه ی آینه، یاد چشمای تو مونده توی افکار گسسته ام، چیزی جز فکر شما نیست توی ویرونه ی قلبم، جز فغان چیزی ندارم چیزی جز آذر و آتش، توی این ظلمت سرا نیست دل خوارم، دل زارم، پر فقر و پر عجزه مثل تو ای دل غافل، بی کس و بی دست و پا نیست همربونی دیگه مرده، توی قلب سنگ مردم مهر و ایثار و محبت، جاش دیگه توی دلا نیست هر چی فریاد می زنم من، چرا قسمت من اینه؟ واسه فریاد دل من، یه جوابی پس چرا نیست؟

 

 

فاصله با آرزو ی ما چه کرد... کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد

ادعا نمیکنم همواره به یاد کسانی هستم که دوستشان دارم ، ولی میتوانم ادعا کنم لحظاتی که به یادشان نیستم نیز دوستشان دارم


 

در مشرق عشق دشت خورشید تویی،

در باغ نگاه یاس امید تویی

در بین هزار پونه آنکس که مرا

 

چون روح نسیم زود فهمید تویی

 

 

 

 

 

 

زیر باران با یاد تو میروم، به دنبال جای پای تو

تو را میپرستم من شبانه، برای لحظه های شادمانه

برای با تو بودن صادقانه، می آیم من به پیشت عاشقانه

به تو دل بستم من شاعرانه، اما افسوس از درک زمانه

چه زیباست راز زمانه، اگر زندگی باشد یک ترانه 

 

 

            خیلی سخته!

خیلی سخته وقتی همه کنارت باشندو باز احساس تنهایی کنی، وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشه، وقتی لبخند میزنی و توی دل گریونی، وقتی تو خبر داری و هیچکس نمیدونه، وقتی به زبان دیگران حرف میزنیو کسی نمی فهمه، وقتی فریااااااااد میزنی و کسی نیست صداتو بشنونه، وقتی تمام درها به روت بسته است . تازه اونوقته که دستهاتو به سوی آسمون بلند میکنی و از اعماق قلب تنها، عاشق و گریانت بانگ برمیداری که : ای خدای بزرگ دوستت دارم! . و حس میکنی دیگه تنها نخواهی ماند ( امیدوارم این متن را با تمام وجود خوانده باشی اون وقته که به مفهوم زیباش پی میبری )

 

 

چه شامها که چراغم فروغ ماه تو بود

پناهگاه شبم, گيسوی سياه تو بود

اگر به عشق تو ديوانگی گناه من است ؟

زمن رميدن و بيگانگی گناه تو بود  !

دلم به مهر تو يکدم غم زمانه نداشت ؛

که اين پرندة خوش نغمه در پناه تو بود

عنايتی که دلم را هميشه خوش ميداشت,

اگر نهان نکنی لطف گاهگاه تو بود !

 

بلور اشک, به چشمم , شکست وقت وداع

 

که اوّلين غم من, آخرين نگاه تو بود . . . .

 



ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
چشم و دستان مرا حالی به حالی کرد و رفت





یاران به خدا که بی وفایی مکنید
با عاشق دلخسته جدایی مکنید
یا آن که وفا می کنید تا آخر
 یا آنکه از اول آشنایی نکنی


اگه احساسمو کشتی اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت به غریبه سر سپردی
بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت
یکی هست این ور دنیا که تو یادش مونده اسمت  
ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی
دعوت ما بوده ای , مهمان مردم می شوی

 

 

   دوستان عزیز اگه نیاز به سنگ صبور دارین یا یه همدرد به ادامه مطلب برین باتشکر





ادامه مطلب ...