lovely
عاشقانه
درباره وبلاگ


ای عشق مددکن تابه سامان برسیم چون مزرعه ای تشنه به باران برسیم یامن برسم به یاریا یار به من یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم

پيوندها
چکامه کوچ
عشق من و تو!
پاتوق دختر پسرای جوون
کلبه عاشقان
جامعه مجازی پارسیان کلوب
عاشقشم
مرجع رمز و ترینر بازی ها
سلام به بهترين كسم بهم تصاويرميل كن متشكرم
مزاحم کوچولو
مجیدسوزان
شازده کوچولو
تنها
شیک وناز
کلبه عشق
گنجشکهای باران خورده لانه خود را از یاد برده اند
به رنگ زندگی
عشق مرده
I LOVE BOY
غمگین میگیریم شادپس میدیم
عهدشبانه من وتو
گيتاريست
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان lovely و آدرس lovely.a.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









Alternative content


انجمن های گفتگوی پارسیان کلوب - انجمن های گفتگوی پارسیان کلوب
نويسندگان
آسیه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
4 اسفند 1389برچسب:, :: 14:41 :: نويسنده :

سحرگاهان به جرم بيقراري
به جرم دوري و شب زنده داري
هزاران دشنه در قلبم فشردند
به زندان ابد محكوم كردند
ولي در آن اتاق تنگ و باريك
من آن زنداني شب هاي تاريك
به ياد تو سپردم روز ها را
به پاي تو پذيرفتم خطا را
كه گفتم عاشقم،ديوانه،مجنون
كه سِحرِ عاشقي شد مهر و افسون
تو آن معشوقه ي زيباي رويا
من عاشق با هزاران درد و سودا
تو آن آهوي از جنگل فراري
من آن صياد در دنيا زيادي
گذشتي از كنار من خرامان
دويدم من به دنبالت فراوان
تو هر لحظه گريزان از نگاهم
من آن بيچاره ي آه و فغانم
هم اكنون هم ندانستي كه امروز
من آن زنداني ديروز و هر روز
شدم زنداني روح و روانت
شدم دربند آن مهر و نگاهت
تو هم اين را بدان اي روح دريا
هميشه با تواُم در درد و غم ها

 

 
3 اسفند 1389برچسب:, :: 13:19 :: نويسنده :

 

دیگر بس است پونه از سفر بیا
بغض تمام پنجره ها در غمت شکست
چشمم به حرمت غم تو تا سحر گریست
 در ساحل عبور تا صبحدم نشست
در کوچه های حادثه تنها شدن بس ست
دیگر برای عاطفه هم طاقتی نماند
رفتی و آن قناری زیبا و مهربان
یک نغمه هم برای دل عاشقان نخواند 
 با دیدن طلوع دو روح همیشه سبز
 قلبم برای تازه شدن تنگ می شود
تو رفته ای و نقره مهتاب آرزو
از غصه غروب تو کمرنگ می شود
یک شب به احترام دل عاشقم بیا
مرد از غمت ستاره دل آسمان من
هر شب کنار پنجره تنها نشسته ام
شاید بگیری از دل رویا نشان من
از آن زمان که رفته ای از کوچه باغ عشق
در چشم یاس عاطفه باران گرفته است
جرم تو بی گناهی و اندوه تو بزرگ
صبر و قرار از دل یاران گرفته است
رفتی و دل به یاد نگاه بهاریت
در آرزوی یک تپش عاشقانه است
امواج سرخ دیده دریایی دلم
غرق نیاز و حسرت و اشک بهانه است
 روحم فدای خستگی چشم عاشقت
جرم تو مهربان شدن و بی ریایی شدن
تنها گناه آن دل دریایی تو بود
 یک روز محض خاطر گل ها فدا شدن
اما بدان فرشته من در جهان عشق
دست غریب لاله فشردن گناه نیست
اینجا هنوز مثل نگاهتو هیچ کس
تسکین درد یاسمن بی پناه نیست
حس لطیف و آبی باران انتظار
تنها بلوری از دل بی انتهای تست
سوگند آسمانی دل های مهربان
هر شب به احترام شکفتن برای تست
دیگر بس است پونه من از سفر بیا
پیوند عشق با این دل شیدا همیشگی ست
دیدار با طراوت چشمانت ای بهار

 

 
2 اسفند 1389برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده :

 

نگار جانِ بي جانم تويي تو
عزيزم هرچه من هستم تويي تو
صداي باد و باران و ترانه
نوا و ساز و آوازم تويي تو
درختِ زندگي،شمع فروزان
كليد و قفل لبهايم تويي تو
نويد وصل دل هاي شكسته
شب و روز و دل و جانم تويي تو

 
یک شنبه 26 بهمن 1389برچسب:, :: 11:35 :: نويسنده :

 

من همانم كه بدم مست و پريشان حال تو
من همانم كه بدم دربند بوي شال تو
من همان درگير لبخنداي بي پرواي تو
من همان ماهي نا آرام بي درياي تو
تو شدي سلطان قلب و من شدم زنداني ات
تو همان ساغي و من بيچاره و آواره ات
مي سراييدم براي تو غزل هاي سپيد
من ندانستم چه كس در قلب بي خارت خزيد
پركشيدي از دل و دنيا و هرچه من در آن
بودم و هستم ولي بدان كه شب هاي خزان
ياور و غمخوار من بودند در بي همدمي
هم نفس هم پاي من در لحظه اي بي كسي
عاشقت بودم ولي اي بي وفا اين را بدان
ميروي از ياد من همتاي آن خار و خسان

 
یک شنبه 26 بهمن 1389برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده :

محشر چشمان خمار تو دلبسته ام كرد
مرا از وادي از كاشانه ها وارسته ام كرد
در آن روزي كه از كوي و ديارم پا كشيدي
دلم با عاشقي با مهر و كين همدسته ام كرد
غريبه بودنم با مردم بي عيش و بي مِي
مرا چون يوسفي از شهر خود گسسته ام كرد
دويدن ها ي من دنبال راهِ بي سرانجام
ره صد ساله ي رسيدنت هم خسته ام كرد
شكستم با اصابت هاي هر تيشه ي فرهاد
دلم پرخون وليكن چون زمانه پخته ام كرد
قضاوت هاي دور از عدل و بي رحم زمانه
به جرم يك شكايت از قضا ششكسته ام كرد
گلايم اين بُد از دست زمانه بشنو اي دوست
چگونه دل مرا چون پيچكي اشفته ام كرد
به پاس اين همه رنج جدايي ها كشيدن
او به جاي يك سلام خود برافروخته ام كرد
بديدم او ببودش با دگر ياري خدايا
چرا ليلي مرا اينگونه دلشكسته ام كرد
جهان پيش ديدگان تار ودگر هيچ نديدم
بدو گفتم كه بي وفاييت دلخسته ام كرد
جفا از سوي يار و دست خونخواه زمانه
به سوي منزلي از آخرت آرسته ام كرد

 
یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, :: 19:15 :: نويسنده : آسیه

قابل توجه بد جنسا

می خواهم عمرم را،با دست های مهربان تو اندازه بگیرم،برگرد!باور کن،تقصیر من نبود،من فقط می خواستم،یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم،
نمی دانستم گریه را دوست نداری،حالا هم هروقت بیایی،عزیز لحظه های تنهایی منی،اگر بیایی،من دلتنگی هایم را بهانه می کنم،تو هم دوری کسانی که دور نیستند،در راهند،رفته اند برای تاریکی هایت،یک اسمان خورشید بیاورند،یادت باشد،من اینجا،کنار همین رویاهای زودگذر،به انتظار امدن تو،خط های سفید جاده را می شمارم

 

 

 

 

 

 

 

با من باش

گفته بودی، از غرورم، از سکوتم، خسته ای،من شکستم هر دو را...گفته بودم،از سکوتت،از غرورت خسته ام...به خاموشی مغرورانه ات...
شکستی تو مرا...با تو گفتم...از همه...
تنهایی ام، خستگی ام...با تو گفتم تا بدانی...با همه ناجیگری، بی ناجی ام...تو، سکوتت خنجریست...بر قلب من...و حضورت، مرهمی...بر زخم من...پس، باش...تا همیشه با من باش...حتی اگر خاموشی...دلتنگی...امشب بر شانه های دلم...کوله باری سنگینی می کند...کوله باری پُرِاز دلتنگی...دلتنگی های کهنه و تازه...یکی از سال های ویران، سخنی می گوید...دیگری از ماه های خسته و رفته...آن یکی از... شب یلدایی که گذشتو یکی، از لحظه هایی که در بیهودگی ها..غرق شد... دلم می شکند زیر بار این همه دلتنگی...
روحم ولی در پی دلتنگی ِ دیگر...می گریزد از همه دلتنگی ها...با پرهای شکسته باز سوی آسمان ها می رود...می رود سوی) ناشناختني)...
شاید اینبار درآن اوج...به معبودش رسد

 

 
شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, :: 1:32 :: نويسنده :

 

اشك و آه و غم و حسرت تا كي؟
غصه و بغض و ندامت تا كي؟
بي كسي ، خستگي و تنهايي
اين همه ننگ و اسارت تا كي؟
در قفس ماندن و راكد بودن
بي وفايي و حسادت تا كي؟
ناله و خانه بدوشي هاي دل
اين همه رنج و رياضت تا كي؟
در بهاران چون خزان ماندن؟ آه
پيري و درد شفاعت تا كي؟
آتش و سوز دل و گرمي تن
اين همه هرم و حرارت تا كي؟
دل شكستن،دل بريدن،افسوس
اي خدا جرم و جنايت تا كي؟


 

 
شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, :: 1:29 :: نويسنده :

آسمانم تاريك تر از هرروز بود

بغض دلم سنگين تر از ديروز بود

رفتن من جز به بي راهي نبود

هركه ميديدم، بگفت:ياحق!كه بود؟!

ساقي و لب تشنگي؟!آه اي خدا

بشنو اين آه وفغان بي صدا

تا به كي بي مي به مستي دم زنم

سنگ خوبي هاي آن همدم زنم

دلشكسته،انتظارم ساغر است

او كه بر من بهتر از هر ياور است

او اميد نا اميدم ، جانِ من

نام او آرامشي برروح و تن

 
شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده :

 

چرا از روي يك عادت مرا بيگانه ميداني


خودت از بوي مي مستي،مرا ديوانه ميخواني


چرا با بانگ هر نادي كليسا و حرم خواهي


بدان كوته دل و ساده،غريبانه پي راهي


چرا وقتي شدي عاشق به دور از بال و پروازي


ندانستي كه رمز عشق،پرواز است و ميتازي


چرا بيگانه با شهر و شنا با هر كس و خواري


براي تو شفا خواهم ، مريض نفس بيماري


چرا دور از غمي،شادي،نميگريي و دلداري


براي من سوال است اين،چگونه عاشقي داري


اگر روزي شود ‌اخر زليخا هم براي تو


بدان باشد كسي ديگر،عزيز دل به جاي تو

 
پنج شنبه 10 بهمن 1389برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده :

 

دست گذاشتم رو یکی که یک قشون خاطر خواشن

همشون   هنر   دارن   یا    شاعرن    یا     نقاشن

 

یا  که  پشت  پنجرش  با  گریه  گیتار  میزنن

یا که مجنون میشن و تو کوچه ها جار میزنن

 

دست گذاشتم رو کسی که عاشقم نمیدونست

سر    بودم    از    خیلیا   و   لایقم   نمیدونست

 

دست گذاشتم رو کسی که مجنونا دیوونشن

همه ی   شاهزاده ها   دربون   دور   خونشن

 

دست گذاشتم رو کسی که رنگ چشماش روشنه

شمشاد  همسایمون   پیش   قدش   یه   سوزنه

 

دست گذاشتم رو کسی که طعم چشماش عسله

کمترین  شعری  که  تو   میشنوی   از   اون   غزله

 

دست گذاشتم رو کسی که ماه ازش طلب داره

خورشید  از  شعله ی چشمای اونه که تب داره

 

دست گذاشتم رو یکی که همه دور و برشن

مردشن   دیوونشن   مجنونشن   پر پر شن

 

دست گذاشتم رو یکی که عاشقاش زیادین

همه  جورشو  داره  هم  عجیبن  هم عادین

 

دست گذاشتم رو یکی که نه سفیده نه سیاه

ظاهرش    گندمیه    به   چشمم   اما   کیمیا

 

دست گذاشتم رو یکی که داشتنش خوابه هنوز

کمترین  شاگرد  چشماش   خود  مهتابه   هنوز

 

دست گذاشتم رو یکی که عادتش نساختنه

سرنوشت هر کسی که میخواد اونو باختنه

 

دست گذاشتم رو یکی که اون منو دوست نداره

من  تو  پاییزم  و  اون  اهل    یه   جا   تو   بهاره

 

دست گذاشتم رو یکی که شعرمو گوش میکنه

آخرین   بیت   و   میخونه   و   فراموش   میکنه

 

دست گذاشتم رو یکی که کهکشون قایقشه

انقدر  دوسش  دارن هر کی خوبه عاشقشه

 

دست گذاشتم رو یکی که خندشم نفس داره

تو  تمام  نقشه های  خوب   دنیا   دس   داره

 

دست گذاشتم رو یکی که دست گذاشته رو همه

ولی  هر  کسی  که  تو  نشون  بدی  میگه  کمه

 

دست گذاشتم رو یکی ما رو چه به فرشته ها

برو  شاعر  تو  بمونو  عشقو دست نوشته ها

 

دست گذاشتی رو کسی که از تو خندش میگیره

اینا  رو  دلم  میگه    میگه   و   بعدش    میمیره

 

دست گذاشتن رو کسی آسونه اما ساده نیست

توی  اینجو ر بازیا  خب   همیشه   اراده   نیست

 

مینویسم که دیگه رو هیچکی دست نمیذارم

ولی  نه  دروغه  من  هنوز اونو دوستش دارم

 

دست گذاشتم حالا رو قلبمو چشامو سرم

تا  مث   تو   قصه ها   از   یادم   اونو   ببرم

 

ولی دست عاقلتره مونده روی همین یکی

چرا  من  بذارمش  رو  سر و چشمام  الکی