یه غروب بی رمق یه راه دور،یه کویر سوت و کور بازم از پشت افق راهی شده،یه مسافر صبور کوله بارخستگی رو شونه هاش،موج غربت تو صداش جاده های ساکت و بی رهگذر،تا قیامت زیرپاش سر راهش نه ولی یه انتظار،ته یه چشم بیقرار تو دلش مونده فقط یه خاطره،یه عذاب موندگار وقتی تو سینه ی شب راهی می شد،کسی گریه شو ندید کسی از پشت سکوت پیدا نشد،ضجه هاشو نشنید جاده انگارکه تمومی نداره جاده از هر قدمش غم می باره چه غریبه اون مسافرصبور که تو جاده های غم پا میذاره شاید این قصه بمیره تو سکوت یا کسی نگذره از این برهوت شاید این جاده به جایی نرسه سهم این پرنده شاید قفسه اما این غریبه ی خسته هنوزافق رفتن و روشن می بینه توی جاده های تاریک خیال هنوزم خواب رسیدن می بینه ![]()
این مناظره شعری با شعر ” آزار ” سیمین بهبهانی شروع می شود : و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد . يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم جواب ابراهيم صهبا به سيمين بهبهاني : يارت شوم ، يارت شوم ، هر چند آزارم کني جواب سيمين بهبهاني به ابراهيم صهبا : گفتي شفا بخشم تو را ، وز عشق بيمارت کنم جواب ابراهيم صهبا به سيمين بهبهاني: جواب رند تبريزي به سيمين بهبهاني و ابراهيم صهبا : صهباي من زيباي من ، سيمين تو را دلدار نيست ![]()
![]() |