lovely
عاشقانه
درباره وبلاگ


ای عشق مددکن تابه سامان برسیم چون مزرعه ای تشنه به باران برسیم یامن برسم به یاریا یار به من یاهردوبمیریم وبه پایان برسیم



Alternative content


انجمن های گفتگوی پارسیان کلوب - انجمن های گفتگوی پارسیان کلوب
نويسندگان
آسیه

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:37 :: نويسنده : آسیه

 

 

می ترسم آخر توی خیالت ، از حس تنهایی بمیرم

هر وقت که بارون می زنه بازم ، تا بی نهایت تو میرم

 

چه احساسی به خرج بدم ، تا بگم که بی تو هیچم

که چرا از کوچه ی راه ، به شب بارون می پیچم

 

تو پنهونی توی قلبم ، که تماشات همه رازه

غیر دوریت چیزی من رو ، یاد گریه نمی اندازه

 

می دونم حالم و دیدی ، که سرا پا مست دردم

اگه دستم و نگیری ، به کی دیگه دل ببندم

 

هنوزم دلشوره داره ، بی تو هر خاطر دنیام

تو رو به قلبم سپردم ، تا نره از دست نفسهام

 

 اینجا که تنهاتر منم ، بند بند قلبم با توئه

مقصد خاموش چشام ، یه دریا بارون تا توئه

 

خیال تو کمه برام ، شدی یه پاره از تنم

راهی تا بودنت بذار ، دل و به دریا بزنم

 

دور از تو بی تو سر کنم ، تا کی غم دقایق رو

کی جز تو پنهون می کنه ، از بغض من این هق هق رو

 

دیدار ما با گریه رفت ،  جاده به دنبال چشات

این انتظار عذابمه ، برگرد دلم تنگ برات

 

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:27 :: نويسنده : آسیه


عکس هاي عاشقانه
http://www.bia98.com/modules.php?name=News&file=article&sid=308
 

روزای خیلی طلایی.. یادته

روز ترس از جدایی.. یادته

روز تمرین اشاره.. یادته

شب چیدن ستاره.. یادته

شعرای کتاب درسی.. یادته

یادته گفتی میترسی.. یادته

 غصه هامون کم کم بود.. یادته

چشم نازت مال من بود.. یادته

دیدن من قدغن بود.. یادته

 روزگار قهر و آشتی.. یادته

هیچکس و جز من نداشتی.. یادته

رویاهای آسمونی.. یادته

قول دادی پیشم بمونی.. یادته

 روزای بی غم و غصه.. یادته

ببینم اول قصه.. یادته

عصر ابراز علاقه.. یادته

خبر خوش کلاغه.. یادته

شونه ی من زیر بارون.. یادته

اونا که میگفتی راز.. یادته

 یادته ..فالای حافظ تو حیاط

یادته ..قسم جون شاخه نبات

گل سرخا رو نچیدیم.. یادته

یه روزی همو ندیدیم.. یادته

 شرطامون سر صداقت.. یادته

تاخیرا توی بهارا.. یادته

 گوش ندادیم به نصیحت.. یادته

گشتنت دنبال فرصت.. یادته

دستات و می خوام بگیرم.. یادته

راستی تو بی تو میمیرم.. یادته

 خاطرات توی دفتر.. یادته

فال با نیت رسیدن.. یادته

طمع قهوه رو چشیدن.. یادته

 واسه فال قهوه رو خوردن.. یادته

روزی صد بار بی تو مردن.. یادته

 یادته ..دعای زیر طاقیا

کنار بوته های اقاقیا

زیر اون درخت گیلاس.. یادته

با دو تا شاخه گل یاس.. یادته

یادته ..گفتن راز به قاصدک

یادته ..چقدر بهم گفتیم کمک

 فکر بودن توی قایق.. یادته

تو به من گفتی شقایق.. یادته

پیش هم بودیم نذاشتن.. یادته

اونا ما رو دوس نداشتن.. یادته

 نامه ی بدون امضا.. یادته

اسم مستعار رویا (سارا).. یادته

 فال حافظ شب یلدا.. یادته

چیزی خواستیم از خدامون.. یادته

مستجاب نشد دعامون.. یادته

 چشمون زدن حسودا.. یادته

چشامون شد مث رودا.. یادته

 گفتی ما باید جدا شیم.. یادته

گفتی باید بی وفا شیم.. یادته

یه دفعه ازم بریدی.. یادته

خط رو اسم من کشیدی.. یادته

 گفتی عشق تو هوس بود.. یادته

گفتی خوب بود ولی بس بود.. یادته

کلی سرزنش شنیدم.. یادته

 چشم من به چشمت افتاد.. یادته

کاری که دس دلم داد.. یادته

 

 
چهار شنبه 24 فروردين 1390برچسب:, :: 6:26 :: نويسنده : آسیه

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

بی تو بودن کار من نیست

تا دلت نرفته برگرد..

 ما که راهمون یکی بود

چرا جاده ما رو گم کرد..

 بغض تو با گریه ی من

با شکستن وا نمی شه..

 تا تو دستام و نگیری

گم شدم پیدا نمی شه..

 جاده ها رو خیالم

رج بزن پای پیاده...

 فکر تنها بودن ما

واسه هر دومون زیاده..

خودمو پشت سر تو

توی این جاده کشیدم..

قدت ونمی گرفتم

به خدا نمی رسیدم..

 تو کنارمن یه کوهی

من کنار تو یه دریا..

  ما رو با هم آرزو کن

با تو من تمام دنیام..
 

 
سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : آسیه

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com
 

 

 

تو رو بوسیدم و گفتم: « خداحافظ »

 

 

 

تو هم خندیدی و گفتی: « خداحافظ »

 

 

 

تو می رفتی و خندیدی

 

 

 

به این قلب پُره دردم

 

 

 

ولی من اشک چشمامو

 

 

 

به آستین پاک می کردم

 

 

 

نفهمیدی دلم خون بود

 

 

 

گلوم از بغض داغون بود

 

 

 

نفهمیدی شکستم من

 

 

 

روی زانو نشستم من

 

 

 

نفهمیدی چقدر سخته

 

 

 

« خداحافظ » به تو گفتن

 

 

 

به ظاهر از تو دل کندن

 

 

 

توی دل واسه تو مردن

 

 

 

تو می رفتی و خندیدی

 

 

 

به این قلب پُره دردم

 

 

 

ولی من اشک چشمامو

 

 

 

به آستین پاک می کردم

 

 

 

نوبت من شده بودكه معلم پرسيد

 

 

 

صرف كن رفتن را و شروع كردم من

 

 

 

رفتم ، رفتي ، رفت . . .

 

 

 

پشت راهت گريه كردم تا بيايي زود

 

 

 

اشك هايم همنشين لحظه هايت بود

 

 

 

رفتن تو

 

 

 

عشق را در قلب من خشكاند

 

 

 

دوري تو

 

 

 

باز قلب خسته را فرسود

 

 

 

پرسه هاي نا اميدي

 

 

 

مي كند بيداد

 

 

 

در قلبم

 

 

 

ناله هاي هجرت تو

 

 

 

مي كند فرياد در گوشم

 

 

 

من ولي ساكت بي صدا و خسته

 

 

 

خاموشم

 

 

 

كاش مي شد اي هميشه سرد چون آهن

 

 

 

لحظه اي آيي در آغوشم

 

 

 

تا ببخشم گرمي دل را

 

 

 

تا شكست آرم

 

 

 

حسرت يك بوسه بر لب را

 

 

 

ليك مي دانم در خيال تو

 

 

 

من فراموشم ترك آغوشم

 

 

 

ساكت و تنها شمع خاموشم

 

 

 

و سكوتي سرسخت

 

 

 

همه جا را پر كرد

 

 

 

سردی ِ احساسش

 

 

 

فاصله را رو كرد

 

 

 

آري رفت و رفت

 

 

 

و من اكنون تنها

 

 

 

مانده ام در اينجا

 

 

 

شادي ام غارت شد

 

 

 

من شكستم در خود

 

 

 

سهم من غربت شد

 

 

 

من دچارش بودم

 

 

 

بغض يك عادت شد

 

 

 

خاطرات سبزش

 

 

 

روي قلبم حك شد

 

 

 

رفت و در شكوه شب

 

 

 

با خدا تنها شد

 

 

 

و حضورش در من

 

 

 

آسماني تر شد

 

 

 

اشك من جاري شد

 

 

 

صرف ِ فعل ِ رفتن

 

 

 

بين غم ها گم شد

 

 

 

و معلم آرام

 

 

 

روي دفترم نوشت:

 

 

 

تلخ ترين فعل جهان است رفتن

 

 
21 فروردين 1390برچسب:, :: 22:21 :: نويسنده :

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

امشب از اسمان ديده ي تو

روي شعرم ستاره مي بارد

در سکوت سپيد کاغذها

پنجه هايم جرقه مي کارد

شعر ديوانه ي تب الودم

شرمگين از شيار حواهش ها

پيکرش دوباره مي سوزد

عطش جاودان اتش ها

اري اغاز دوست داشتن است

گرچه پايان کار نا پيداست

من به پايان دگر نينديشم

که همين دوست داشتن زيباست

از سياهي چرا حذر کردن

شب پر از قطره هاي الماس است

انچه از شب بجاي مي ماند

عطر سکر اور گل ياس است

اه بگذار گم شوم در تو

کس نيابد زمن نشانه ي من

روح سوزان اه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه ي من

اه بگذار زين دريچه ي باز

خفته در پرنيان روياها

با پر روشني سفر گيرم

بگذرم از حصار دنياها

داني از زندگي چه مي خواهم

من تو باشم تو پاي تا سر تو

زندگي گر هزار باره بود

بار ديگر تو بار ديگر تو

انچه در من نهفته دريايي ست

کي توان نهفتنم باشد

با تو زين سهمگين طوفاني

کاش ياراي گفتنم باشد

بس که لبريزم از تو مي خواهم

بدوم در ميان صحرا ها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج درياها

بس که لبريزم از تو مي خواهم

چون غباري ز خود فرو ريزم

زير پاي تو سر نهم ارام

به سبک سايه ي تو اويزم

اري اغاز دوست داشتن است

گرچه پايان راه نا پيداست

من به پايان دگر نينديشم

که همين دوست داشتن زيباست

 

 

 
یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, :: 6:38 :: نويسنده : آسیه

گل قشنگم الان خوابیدی.. فدات شم میدونم چقد خسته ای.. قربونت برم من که اینقدر آرومو راحت میگیری می خوابی.. کاش منم می تونستم ...

این آهنگم که دیگه تا منو دق نده ول نمیکنه...

* من تورو دوست دارم اندازه یه تموم دنیا... من فقط تورو میخوام تویه بیداری تویه رویا...جز دلم چیزی ندارم پیشکش اون چشات بزارم...

صدای اینم مثه من بغض داره .. اح بیا دیگه بازم اومدم یه چیزی بگم بغضم ترکید...نمیدونم چرا نصفه شبا اینجوری میشم من.. شاید به خاطر سکوتو تنهایی شب باشه ...تازه فهمیدم چرا اینقدر دیوونه ی این آهنگم...

* مگه یادم میره خاطراتم با تو... لحظه یه خندیدن حالت چشماتو... مگه یادم میره تو عزیزم بودی... تو غم و تنهایی همه چیزم بودی... تو رسیدی وقتی گرم هق هق بودم... تو چرا رنجیدی من که عاشق بودم.....

فکر کنم واسه اینکه داره این حرفا رو از ته دلش میزنه...

اخه یه جورایی حرفای منم هستن...

دیشب نمیدونی چه حالی داشتم. خیلی وقت بود اشکام یخ زده بودن.. ولی دیشب ساعت چهار یخ اشکام باز شد.

همینطور اشک می ریختمو حرف میزدم...

با صدای اروم...

کمی با خدا حرف میزدم کمی با تو...

کاش خدا حرفامو شنیده باشه ولی تو...

نه تو که نفهمیدی من چیا گفتم...

دیشب التماس کردم...

اشک می ریختمو می گفتم خدایا مگه نمی بینی چقد دوسش دارم پس تو رو به بزرگیت قسم ازم نگیرش...

گفتم خدایا تو که بهتر از همه میدونی من فقط میخوام مال اون باشم... چیزه زیادی یه؟

یکی از خدا خونه میخواد... یکی پول میخواد... یکی کار... یکی ماشین... ولی من فقط ازش خواستم منو به عشقم برسونه... یه خواهشی که مادی نیست... خوب خودش این عشقو تو ما ادما گذاشته دیگه... حالا خودشم باید هوامونو داشته باشه...

به خدا تا وقتی که نبضم میزنه دوست دارم... آره عزیزم تو راست میگی... درست فهمیدی اینو...من لایقه تو نیستم... اما... من هیچوقت ولت نمی کنم... مگه بهت نگفتم تو نفس منی؟ مگه میشه بدون نفس زندگی کرد؟

بر عکس تو من بازم اهنگای غمگین گوش میدم...

ولی نه از اونایی که همش از جدایی و نفرت میگن...

از اونایی که با شنیدنشون دلم هری میریزه پایین.. از اونایی که منو یاد تو می ندازن

بازم نصف شبی دلم هواتو کرده... نه دیگه چرا خودمو گول بزنم فقط این نصفه شبی نیست که.. از اون روزی.. همون چند روز پیش .. از همون روز تا حالا دلم هواتو کرده.. دلم برت تنگه .. خیلی زیاد.. این روزا زیاد تنها نیستم.. زیاد غصه نمیخورم.. ولی احساس میکنم یه چیزی کم دارم.. احساس میکنم به یه چیزی نیاز دارم.. اره من تو رو میخوام.. من دستای تو رو میخوام.. من اون گرمای تو رو میخوام.. اون گرمایی که اونقدر بهم ارامش میده.. ولی چاره ای نیست.. صبر.. صبر.. صبر.. این روزا زود میگذرن.. هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم بدون تو طاقت بیارم... ولی شد.. دیگه این روزام داره تموم میشه... اهای دل من با توام ها.. اینو به تو دارم میگم کوچولوی من.. کمی طاقت داشته باش عزیزم .. آفرین.. می بینی چه دله حرف گوش کنی دارم ؟ خوب بلده با من راه بیاد... اخه عادت کرده دیگه به این غم و غصه ها

دیشب یه نیم ساعتی جلو  آینه ایستاده بودم به خودم نگاه می کردم با چشمای پر از اشک... آره

به قول خودت اشک ...

نمی دونم چرا گه گاه ما این جوری می شیم

هر بار هم که بهت میگم می خوام واسه همیشه این بحثها تموم بشن 

میگی مگه من چیزی گفتم؟

 آره کاش بهم چیزی میگفتی .

 خوب منم آدمم دیگه چیکار کنم همه اشتباه می کنن . خوب چی میشه

 واسه یه بار هم که شده تو من رو درک کنی.نمی خوام من رو ببخشی

 فقط درکم کن.

 تنها دل خوشیم تو این دنیا و از این آدم ها تو هستی خوب بهم حق بده

 که بیشتر از اینا ازت انتظار داشته باشم.

 نمی دونم شاید اون دل کوچیک از من سیر شده . شاید اون دستای گرم نمی خوان ماله من باشن . شاید اون چشمای خشگل سیاهت نباید به من نگاه کنن . شاید هم من لایق اون زیبایی ها نیستم.

 (آبم بدی..دونم بدی..عشق رو خودت یادم بدی..اما ازم خسته شدی پرم ندی)

 گلکم من نه آب می خوام نه دون می خوام ... عشق رو هم که قبلآ از

 اون چشمات یاد گرفتم . تو رو به هر کسی که میپرستی پرم نده

 بزار دلم به اون پنجره باز خوش باشه.

 *** میدونی دوست دارم پس تنها برای من و با من باش...عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

 
9 اسفند 1389برچسب:, :: 22:4 :: نويسنده :

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

یه غروب بی رمق یه راه دور،یه کویر سوت و کور

بازم از پشت افق راهی شده،یه مسافر صبور

کوله بارخستگی رو شونه هاش،موج غربت تو صداش

جاده های ساکت و بی رهگذر،تا قیامت زیرپاش

سر راهش نه ولی یه انتظار،ته یه چشم بیقرار

تو دلش مونده فقط یه خاطره،یه عذاب موندگار

وقتی تو سینه ی شب راهی می شد،کسی گریه شو ندید

کسی از پشت سکوت پیدا نشد،ضجه هاشو نشنید

جاده انگارکه تمومی نداره جاده از هر قدمش غم می باره

چه غریبه اون مسافرصبور که تو جاده های غم پا میذاره

شاید این قصه بمیره تو سکوت یا کسی نگذره از این برهوت

شاید این جاده به جایی نرسه سهم این پرنده شاید قفسه

اما این غریبه ی خسته هنوزافق رفتن و روشن می بینه

توی جاده های تاریک خیال هنوزم خواب رسیدن می بینه

 
9 اسفند 1389برچسب:, :: 1:59 :: نويسنده :

 

این مناظره شعری با شعر ” آزار ” سیمین بهبهانی شروع می شود : و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد .

يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بيمارش کنم
بندي به پايش افکنم ، گويم خداوندش منم
چون بنده در سوداي زر ، کالاي بازارش کنم
گويد ميفزا قهر خود ، گويم بخواهم مهر خود
گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
هر شامگه در خانه اي ، چابکتر از پروانه اي
رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم
چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم

جواب ابراهيم صهبا به سيمين بهبهاني :

يارت شوم ، يارت شوم ، هر چند آزارم کني
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کني
بر من پسندي گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بيمارم کني
گر رانيم از کوي خود ، ور باز خواني سوي خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بيمارم کني
من طاير پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کني
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
يار من دلداده شو ، تا با بلا يارم کني
ما را چو کردي امتحان ، ناچار گردي مهربان
رحم آخر اي آرام جان ، بر اين دل زارم کني
گر حال دشنامم دهي ، روز دگر جانم دهي
کامم دهي ، کامم دهي ، الطاف بسيارم کني

جواب سيمين بهبهاني به ابراهيم صهبا :

گفتي شفا بخشم تو را ، وز عشق بيمارت کنم
يعني به خود دشمن شوم ، با خويشتن يارت کنم؟
گفتي که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابي مبارک ديده اي ، ترسم که بيدارت کنم

جواب ابراهيم صهبا به سيمين بهبهاني:
ديگر اگر عريان شوي ، چون شاخه اي لرزان شوي
در اشکها غلتان شوي ، ديگر نمي خواهم تو را
گر باز هم يارم شوي ، شمع شب تارم شوي
شادان ز ديدارم شوي ، ديگر نمي خواهم تو را
گر محرم رازم شوي ، بشکسته چون سازم شوي
تنها گل نازم شوي ، ديگر نمي خواهم تو را
گر باز گردي از خطا ، دنبالم آيي هر کجا
اي سنگدل ، اي بي وفا ، ديگر نمي خواهم تو را

جواب رند تبريزي به سيمين بهبهاني و ابراهيم صهبا :

صهباي من زيباي من ، سيمين تو را دلدار نيست
وز شعر او غمگين مشو ، کو در جهان بيدار نيست
گر عاشق و دلداده اي ، فارغ شو از عشقي چنين
کان يار شهر آشوب تو ، در عالم هشيار نيست
صهباي من غمگين مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سراي بي کسان ، سيمين تو را غمخوار نيست
سيمين تو را گويم سخن ، کاتش به دلها مي زني
دل را شکستن راحت و زيبنده ي اشعار نيست
با عشوه گرداني سخن ، هم فتنه در عالم کني
بي پرده مي گويم تو را ، اين خود مگر آزار نيست؟
دشمن به جان خود شدي ، کز عشق او لرزان شدي
زيرا که عشقي اينچنين ، سوداي هر بازار نيست
صهبا بيا ميخانه ام ، گر راند از کوي وصال
چون رند تبريزي دلش ، بيگانه ي خمار نيست

 
7 اسفند 1389برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده :

آن شبانگاه که دل بر سر راهت دادم

بنده عشق تو گشتم تو شدی بنیادم

طالع سعد من از یاد نگاه تو بود

چشم زیبای خمارت نرود از یادم

با تو بودن چه خوش است آی پریزاد

مست روی مه تو هستم و اینک شادم

در کمینم که شبی بگذری از کوچه دل

که من اینگونه به دنبال رهت افتادم

نیستم در غم حسرت که تویی یاور من

با تو ای عشق من تا به ابد آزادم

شور عشق نگه گرم تو در جان من است

شور شیرین بنما تا که کنی فرهادم

تا من هستم در این دامگه دیر مغان

تا تو باشي اي عشق هر لحظه در يادم

 
6 اسفند 1389برچسب:, :: 17:6 :: نويسنده :
 
یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..
تو باشی منم باشم..
کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید..
تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..
اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..
با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..
بهت می گم چشماتو می بندی؟
میگی اره بعد چشماتو می بندی ...
بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟
می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..
یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..
می دونی؟
می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..
یه ضربه عمیق..بلدی که؟
ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی



من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی
خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه
و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

تو داری قصه می گی..
من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه
رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..
حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..
تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..
می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.
می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..
می بینی دیگه نفس نمی کشم..
چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..
می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن..

از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..
مردن خوب بود ارومه اروم...
گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم

خوشگل شدیاااا

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی..

گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..

دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟